خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

تصمیم...

سلام دوستان عزیزم

نمیدونید وقتی نظراتتون رو می بینم چقدر خوشحال می شم احساس زندگی بهم دست می ده

احساس اینکه یه افرادی هستند که من و نوشته های من براشون مهمه خیلی خوبه

ازینکه کنارم هستید بی نهایت سپاسگذارم


دو روزه دارم به دانشگاه فکر می کنم

جرقه ی این فکر رو هم یکی از اساتید دوران کارشناسی تو ذهنم پدید آورد

دو روز پیش بهم زنگ زد که دوست نداری واسه دروس آزمایشگاهی تو دانشگاه درس بدی

منم به خاطر زیادی ساعت کارم قبول نکردم اما پیشنهاد ادامه تحصیل رو دادم

پرسیدم که چون رتبه الف دانشگاه بودم میتونم بدون کنکور شرکت کنم یا نه؟

که قرار شده پرس و جو کنه و بهم خبر بده

اگه شد بدون کنکور نشد واسه کنکور می خونم و شرکت می کنم

فکر میکنم اگه برم دانشگاه حال و روحیم عوض می شه

از بچگی از درس خوندن لذت می بردم

همیشه هم دوست داشتم تو کلاس رتبه اول باشم


محمد حسین دیروز بهونه گیری کرد و مهد نرفت و و به اجبار بردمش سر کار

تا آخر وقت سر کار با من بود

اولش که اومد یکم گریه کرد و بعد هم حدود سه ساعت خوابید!!!

خدا رو شکر امروز بدون گریه رفت مهد 

تا بعد...




نظرات 7 + ارسال نظر
فاطمه سادات دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام خانمی

افرین حالا شد
نمی دونی چقدر خوشحال میشم وقتی اینقدر پر انرژی حرف می زنی

تو اینقدر صادقانه و قشنگ می نویسی که ادم دلش نمی یاد بدون نظر بره

چه تصمیم فوق العاده ای...
واسه موفقیتت دعا می کنم...

سلام عزیزم
صداقت از خودتونه!!!
دعا کن موفق بشم

زری دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 ب.ظ http://my-personal-memories.blogfa.com

سلام مادرجون
خوبی؟
خیلی وقت بود سر نزده بودم وبت شما هم که بی وفا اصلا بهم سر نمیزنی
خداروشکر حال هردوتون خوبه

سلام گلم
شرمنده حتما میام...

ئامانج سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ق.ظ http://amanj1391.mihanblog.com

سلام
با عرض ادب خدمت دوست نیک اندیش و مادر مهربان؛ امروز وقتی پست جدید شما را دیدم بی نهایت خوشحال و خرسند شدم؛ خوشحال از اینکه با بینش و درایت ؛ تصمیم به اینکه ادامه تحصیل دهید و همچنین دعوت از شما بخاطر تدریس در دانشگاه و خرسند از این لحاظ که خدا این لطف را به من عنایت فرمود که با شخصی که رتبه الف را در کنکور کسب کرده ؛ آشنا شوم. شما شخصیتی کم نظیر و با استعداد هستید که من شانس آشنایی از راه اینترنت با شما را بدست آورده ام و با این اوصاف ؛برجسته در زمینه علم و تلاش و کم نظیر بعنوان یک زن نمونه و مادری مهربان .؛ خدای رحمان را سپاس می گویم که در گوشه گوشه کشورم زنانی هستند که هرگاه خواستند؛ به خواستنی های والا رسیدند. امیدوارم حضرت دوست این همه اوصاف نیک را با رحمتی دوچندان پاداشت دهد و کسی که لیاقت زندگی با شما دوست ارجمند و توانایی پدری مهربان برای محمد حسین عزیز را داشته باشد ؛ درسر راهتان قرار دهد تا در عرصه زندگی مشترک نیز توانایهایتان را بعنوان بانویی کم نظیر آشکار سازید. امیدوارم در پناه حضرت دوست به جایگاهی که لیاقتش را داری ؛ دست یابی.
ایام به کام

اینجوری ازم تعریف می کنید دست و پامو گم می کنم
دیگه در این حدم نیستم!!!!
ممنون از لطفتون

قاسم سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ق.ظ http://30salegie.blogfa.com

غزل گریه می کنه ببریمش مهد!
خوب یک ماه بردیمش البته به این مدل : سه روز میرفت یه هفته مریض میافتاد خونه ، بعد که خوب می شد سه روز بعد مریض می شد!!!
الانم می گه مثه بابا میخوام دکتر بشم بعدم خودشو پیج می کنه : خانم دکتر غزل به بخش علم (ALAM) میگم می خوایی بری بخش عمل چی کار؟ میگه میخوام آمپول بزنم!یه همچی دختری دارم من!
البته من دکتر نیستما!! میخوام بخونم واسه دکترا!

خدا حفظش کنه
البته منم خیلی اذیت شدم تا یه مهد درست و درمون پیدا کنم
اما خدا روشکر محمد حسین به ندرت مریض میشه
امیدوارم که هر چه زودتر هم غزل خانم هم شما یه دکتر متخصص خود بشید.

محبوبه سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:45 ب.ظ

قربون شوما
حتما اینکارو بکن و امیدوارم که موفق بشی
خدا رو شکر ایشالا دیگه اصلا بهونه نمیگیره

تازه امروز نزاشت من از ماشین پیاده بشم و گفتم خودم بزرگ شدم نیازی نیست شما همراه من بیای!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:40 ب.ظ

خدا را شکر که اهل درس و مشق هستی
فکر خوبی است اگر چه هزینه ی کارشناسی ارشد زیاده
محمد حسین هم کارش درست بوده بالاخره یک بار هم باید با مامانش سر کار بره تا ببینه کار کردن هم زیاد آسون نیست
حالا که روحیه ات عوض شده این سیاهی کامنت را هم بر دار و صورتیش کن

به روی چشم...

همدردی آشنا پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:03 ق.ظ

چه زیبا ؛ یک دگر دیسی در اندیشه ایی تازه ؛ با این اهتمام حتماً به موفقیت می رسی؛ خیلی خوب فعل خواستن را صرف کردی؛ شاد باشید ودر ضمن عیدتون مبارک ؛ کاش درقسمت ابزار عروسکی گل هم داشتی تا من میتونستم براتون یک سبد گل و یا یک تاج زرین که برازنده شما باشد براتون بفرستم؛ با نوشتن این مطالب من هم دلم قوت گرفت و میخام زندگیم را درحد تواناییم دگرگون کنم.

ممنون بهترین گل و بهم هدیه دادید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد