ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سلام
دوشنبه شب مامان و بابام به همراه خواهرم و خان دایی اینا و آقابزرگ اینا عازم کربلا شدند
اون شب تا یازده شب ترمینال بودیم من از سر شب گریم بند نمیومد
یه ریز گریه می کردم و اشکامو پنهون می کردم
موقع رفتن روم نشد به هیچکس چیزی بگم
فقط آروم زیر گوش زن داییم که مث خواهرم حساب می شه گفتم
واسه محمد حسین خیلی دعا کن خیلی بهونه بابا داشتن میگیره
.
.
دیشب حسابی دلم گرفته بود
شاید کم می رفتم خونه مامانم
اما همین که حس می کردم زیر آسمون این شهر یه جایی دارم که برم بهم امید می داد
اما حالاچی؟!
بعد از نماز شب حسابی گریه کردم
نمیدونم چرا این روزا بهونه واسه گریه کردن زیاده
یا شایدم من خیلی احساساتی شدم
.
.
امروز صبح جلو درب مهد من تو آژانس نشسته بودم که محمد بره تو مهد
دیدم یکتا (یکی از هم کلاسی های محمد حسین) با پدرش داشت خدافظی می کرد
بعد محمد حسین به یکتا گفت : "خوش به حالت بابا داری!"
دوباره اومدم سر کار رفتم یواشکی حسابی گریه کردم
.
.
خیلی کم طاقت شدم
دوباره حسابی بهم ریختم
خدایا من که کسی جز تو ندارم خودت جمع و جورم کن
توکلتون به خدا باشه.
خدا بزرگه.
به این فکر باشید که خیلیا هستن که چیزایی که شما دارین واسشون آرزوی دست نیافتنیه!
خدا کمک میکنه.
من همیشه برای شما دعا میکنم.
دلم گرفت یه دنیا ...
چشامو بارونی کردی با پستت ...
به وبلاگ منم بیا شاید حرف یا درد دلمون یکی باشه .
با تبادل لینک موافقین ؟
دوباره سلام
نظر قبلی رو که گذاشتم تصمیم گرفتم برم و تمام مطالب وبلاگتونو بخونم ...
از آبان 89 تا آبان 92 همه رو خوندم ...
بعضی جاهاش اشک ریختم و بعضی جاهاش لبخند زدم ...
با دیدن عکس محمد حسین کوچولو تو خیام کلی ذوق کردم چرا که از دیار خیامم ... اما بواسطه ی شغل همسرم دارم هزاران کیلومتر دورتر در غربت و تنهایی مطلق زندگی می کنم ...
بدون هیچ همراهی جز خدا و همسرم ...
سخت دلتنگ خانواده و دیارمم ...
این همه صبر و پشتکارتون ستودنی ست ...
اما یه پند دوستانه :
با خوندن تمام مطالب وبلاگ احساس کردم که شما میخواین نداشتن پدر برای محمد حسین رو با فراهم کردن بهترین امکانات براش جبران کنین یا حداقل برای تسکین عذاب وجدان و درد دل خودتون و پسرتون یه جوری به این وسیله از این موضوع خلاصی پیدا کنین ...
اما باید به شما بگم که جای خالی هیچ کس یا هیچ چیز رو با کس یا چیزی پر نکنین که بعد نادم از عواقبش بشین ...
حساسیت بیش از اندازه ی شما به نداشتن پدر برای پسرتون اون رو هم به این موضوع حساس کرده ...
با فراهم کردن امکانات زیاد برای پسرتون فقط ممکنه اون رو پرتوقعش کنین ... و در اینده که کمی بزرگتر بشه از شما خواسته هایی داشته باشه که شما توانایی براورده کردنشو نداشته باشین و اونجاس که چپسرتون ضربه ی روحی سختی میخوره ...
خواهش میکنم برای حل این مشکل به یه روانشناس بالینی مراجعه کنین ...
و به یاد داشته باشین که شرایط فعلی شما و گل پسرتون خیلی هم خوبه چرا که حداقل گل پسرتون مادری داره که هم براش مادر باشه هم پدر اما تو جامعه هستند کسانی که به هردلیلی از داشتن هم پدر و هم مادر محرومند .
سعی کنین با استفاده از اصول روانشناسی تربیت فرزند گل پسرتون رو متوجه این اصل بکنین که ادما باید همدیگرو دوست داشته باشن ولی نوع دوست داشتنها متفاوت ...
اینجوری دیگه احساس حسادت و پرخاشگری نسبت به هیچ کس نمیکنه و میفهمهکه اگه شما به کسی محبت میکنین دلیل این نیست که اونو دوس ندارین ...
از ته دلم بهترینها رو برای شما و گل پسرتون ارزو دارم
التماس دعا
عزیزم صبور باش ، بالاخره بزرگ میشه می فهمه تو هیچ تقصیری نداشتی
عزیز دلم اصلا غصه نخور ، کارهای خدا هیچکدومشون بی حکمت نیست
باور کن کربلا نرفتن شما هم حکمتی داشته که چند وقت دیگه براتون آشکار میشه من مطمئنم.
از همون امام حسین (ع)در این شب جمعه میخوام به حق مادر پهلو شکستشون حاجت دلت به بهترین وجه برآورده بشه
قربونت برم غصه نخور که خدا حامی و نگهدار تو و گل پسرته
فقط توکلت به خدا باشه ولاغیر
سلام
دوباره اومدم به امید اینکه آپ کرده باشین ویکی دیگه از عکسای کوچولوی دلبندتونو گذاشته باشین ...
اما هیچ خبری نبود !!!
با اجازه تون لینکتون کردم ...
ایام بکامتان و روزگار بر وفق مرادتان
سلام عزیزم . منم تجربه ای مثل تو دارم ، البته دختر من گوشه گیر شده ، ولی محکم باش ، بالاخره این ها هم از سختی های جدایی هست
سلام ...
فقط اومدم بگم تو این شبای حسینی التماس دعای فراوووووووووون
الهی بمیرم واسه اون دل شکسته ات