خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

بهانه

گفته بودم میکشمت آخر . . .
امروز ، دم غروب ، وقت اذان ، دلم را با اشک آب دادم . . .
رو به قبله خواباندمش ، یک ، دو ، سه . . .
تمام شد !
دیگر بهانه ات را نمی گیرد !

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ

حیف نبود
کاشک به جای کشتنش نوازش می کردی

عاطفه سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 ب.ظ http://jino20011.mihanblog.com

خدایا !!
راهی نمیبینم ! آینده پنهان است ...
اما مهم نیست !
همین کافیست که
تو راه را می بینی و من تو را ...

خاطره پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:45 ب.ظ http://asbabkeshi.persianblog.ir/

سلام حاج خانوم..کی سفر نامه رو می خونیم؟
کی رو کشتی عزیزم؟

من مـــــــنــــــــــــم جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:22 ب.ظ http://www.myspeech.blogsky.com

حالم خیلی خوب نیست ... التماس دعا خیلی زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد