خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

عید فطر

سلام دوستای گلم 

عید گذشتتون مبارک 

دوشنبه شب با پسری عازم تهران شدیم و صبح نماز عید فطر رو در امامزاده شاه عبدالعظیم خوندیم و بعد نماز یه عدسی خوشمزه به اتفاق پسری صبحانه نوش جان کردیم و بعد هم رفتیم زیارت دو ساعتی گذشت که دوباره با مترو برگشتیم ترمینال جنوب و عازم قم شدیم شب اول رفتیم جمکران و فردا ظهر رفتیم حرم حضرت معصومه و بیت النور و تا شب حرم موندیم و شبش با پسری رفتیم شهر بازی هفتاد و دو تن کلی خوش گذروندیم. 

پنجشنبه از عصر رفتیم حرم و تا پایان مراسم دعای کمیل موندیم . جمعه صبح بعد از نماز صبح حدود ساعت پنج رفتیم جمکران برای مراسم دعای ندبه بعد از دعای ندبه تا ظهر تو مسجد جمکران موندیم ظهر هم رفتیم سوهان سوغاتی خریدیم بعد هم رفتیم حرم نماز جمعه رو خوندیم و رفتیم ترمینال برای برگشتن به شهر و دیار... 

کلی دعا و نماز و گریه خدا خدا کردن آخرش هم آدم نشدم و برگشتم 

به محض برگشتن شدم همون آدم سابق پر از گناه، معصیت و بی توجهی 

خدا جون کمکم کن خیلی تنهام خیلی تنها تر از قبل 

دیگه هیچ جونی برای تحرک و شادی ندارم خدا جون به دادم برس من از دستم هیچ کاری بر نمیاد... 

 

 

 

اضافه نوشت! 

دیگه تحمل تنهایی خونه رو ندارم از دیشب به این فکر می کنم که برم طبقه پایین خونه مادرم که وقتی زنگ زدم خونه مادرم گفت دادن اجاره! از حرفاش فهمیدم که تمایلی به رفتن من هم به اونجا نداره. 

فکر کردم شاید اگه بگم به خرج خودم یه طبقه کوچیک بالای خونشون بسازم قبول کنند امروز میخوام برم باهاشون صحبت کنم با خودم مگم شاید پیش اونا باشم اینقدر تنهایی اذیتم نکنه 

شاید هم نرم که بگم 

سردرگمم فکر نمیکردم بعد از پنج سال کم بیارم 

هر چند این پنج سال بیشتر از بیست سال برای من طول کشید 

حوصله نشستن و برای کنکور خوندن رو هم ندارم. راستی شما اطلاع ندارید کارشناسی ارشد بدون کنکور وجود داره هر رشته ای که باشه میرم فقط یه سرگرمی میخوام همین و بس... 

از بچگی دانشگاه رفتن و درس خوندن رو دوست داشتم هرچند حالا حوصلم کمتر شده اما اگه بشه یه جوری برم دانشگاه شاید حال و اوضام عوض بشه هرچند دانشگاه رفتن من به همین سادگی ها هم نیست باید برای عصر ها که میرم کلاس یه فکری باز به حال محمد حسین بکنم از طرفی سال دیگه محمد حسین میره کلاس اول به هر حال اونم احتیاج داره براش وقت بزارم و بهش کمک کنم تا بتونه درساشو خوب بخونه خلاصه اینکه نمیدونم چرا از هر طرف که به یه چیزی فکر میکنم به بن بست می رسم 

میخوام از تنهایی در بیام خونوادم اینطوری میکنند 

میخوام درس بخونم کلی مانع سر راهم میشینه 

به خدا آدم تنبل و به درد نخوری نیستم اما هر جور که میخوام شرایط و عوض کنم نمیشه 

خدا جون بنده گنهکارت به بن بست رسیده بهش توان بده بهش کمک کن تو اگه بخوای همه چی درست میشه کمکش کن  

دوست جونیا برام دعا کنید اگه فکری هم به ذهنتون میرسه بگید احساس میکنم تو این چند ماه چند سال پیرتر شدم 

در پناه حق

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:50 ق.ظ

عید شما هم مبارک باشد
اوووو
چه برنامه ی فشرده ای بنده خدا محمد حسین فکر کنم خیلی خسته شده
ملاحظه ی بچگی و توان اش را هم بکن
شما از انور ایران میان میرین نماز عید شاه عبدالعظیم ما همین مسجد بغل دستمون رفتیم آخه خداییش امام جماعتش الکی نماز و خطبه را طولانی نمی کنه
ما که کاری ازمون بر نمی یاد مگه اینکه دعا کنیم
خدا ایشاالله تمام مشکلاتت را یکجا حل کنه و سلامتی بهت بده و محمد حسین را هم برات نگه داره
آمین

پونه دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:41 ب.ظ http://rozhineman.loxblog.ir/

سلام چرا اینطوری داغونی تو دخترررررررررررررر

غریبه سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:41 ق.ظ

الان که کارشناسی ارشد قبول شدن خیلی آسان شده چون تعداد شرکت کننده ها کم است ولی هزینه اش بالاس
علت اینکه مامان که معمولا خیلی با دختر جوره نمی خواد خونه یکی بشین شاید اخلافت یک کم تند است
نظر من اینه که اینطوری بهتره که خونه هاتون جدا از هم باشه شما هم که تقریبا روزات پره و اوقات بیکاری به اون شکل نداری
توکل به خدا بکن

میخوام بشینم برای کنکور بخونم شد دولتی نشد آزاد
برای خونه هم فعلا باید فکرامو بکنم و از چند نفر مشاوره بگیرم
شاید اگه بگی اخلاقم تنده یکم بی انصافی باشه تقریبا زود رنج هستم اون هم به خاطر شرایطیه که دارم
شاید توقعم زیاد باشه ولی همون خانواده ای که باعث و بانی این اتفاق ناگوار برای من بودند باید خودشون رو در برابر من مسئول بدونند نه اینکه بگن برو دنبال کارت به سلامت
پنج ساله که بار زندگیمو تنهایی به دوش کشیدم حالا اگه بخوام یکی دوسال برم خونشون اونا باید کوتاه بیان یا من؟!
حالا که بحثش مطرح شده فعلا بهونه کردن که شهرداری نمیزاره طبقه اضافه کنند!!!!(اصلا فکر نکنید با دادن جریمه حل میشه)
این بهونه خوبیه که دکم کنند
فعلا میخوام خوش باشم حتی با گناه!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فاطمه چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام عزیزم. من خیلی وقته می خونمت.
اومدم یادآوری کنم که با گنا ه هیچ وقت نمی شه خوش بود اگر هم بشه کاذب و موقتی. می دونم خودت بهتر از من گنهکار می دونی این و.
ایشالا خدا کمکت می کنه و یه راه عالی جلو پات می زاره

حالا اگه میگم با گناه فکر نکن چه خبره گلم
مثل گوش دادن به موسیقی شاد!!! همین.........

غریبه چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:25 ب.ظ

بچه از پدر و مادر توقع دارد بحثی توش نیست پدر و مادر هم باید حامی بچه‌ها بخصوص دخترا باشند اون هم با شرایطی که شما دارید ولی به نظر می رسد که می خواهند یک کم تحت فشار باشید تا اگه خواستگاری پیدا شد که حتما هم هست زیاد سخت نگیرید شما هم نباید مطلقه بودنتون را پنهان کنید بالاخره شرایطی پیش اومده در زندگی تون که ناچار به متارکه شده اید خوب در محیط کار ممکن است کسی باب میل شما پیدا شود
ولی چون فکر میکنن شما متاهل هستید قدم جلو نمی گذارن
توکل بر خدا ایشاالله همه مشکلات حل می شود

چون محیط کارم به شدت مردونست از طرفی بایه قشر آدمایی سر کار دارم که از لحاظ فرهنگ خیلی ضعیف هستند چاره ای ندارم جز اینکه خودمو متاهل معرفی کنم وگرنه به شدت برام ایجاد مزاحمت می کنند.

فاطمه شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:06 ب.ظ

خوب عزیزم می تونی موسیقی شادی هم گوش بدی که توش گناه نباشه
ایشالا خدا بهترین ها رو بهت بده

مریم دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام
خوبی ؟
منم خوبم
میگذرونم دیگه.
خییلی مواظب خودت باش چون نمیخوام یک خانوم خوب و مهربون و با شخصیت اینقدر دل مرده باشه
حتمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ماشین بخر .
حتماااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ماشین بخر
یک خواسته ای از خدا دارم که 3 ساله لیاقت داشتنش رو ندارم و خدا بهم نداده
واسه ی منم دعا کن
قربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد