خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

این روزا چرا اینجوریه

سلام دوستای گلم

منو ببخشید که خیلی کم میام

این روزهای خیلی ساعت های کاریم زیاد شده

حوصلمم خیلی کم شده

دیگه دست و دلم سمت هیچ کاری نمیره

تنها سرگرمیم شده خیره شدن به یه گوشه خونه!!!

تصمیم دارم از بیست و هشتم تا چهارم عید با محمد حسین برم مشهد

البته رفتنش بیست و هشتمه اما برگشتش بستگی به این داره که کی پولم تموم بشه!!!

اصلا دوست ندارم اینجا باشم

اصلا این عید و دوست ندارم

من عصبیم؟ یا این روزها یه جوریه؟!

نمیدونم کلافم

خیلی کلافه

اما سعیمو می کنم این تعطیلات به محمد حسین خوش بگذره

برام دعا کنید خیلی زیاد