ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سلام
هوا اینجا به شدت سرد شده مجبور شدم یه بخاری کوچیک برای اتاق بخرم
بعد هم تمامی پنجره ها رو درزگیر زدم که خدای نکرده گرما هدر نره!!!!
لباس تابستونی ها به کلی از کشو ها و کمد ها جمع شد و لباسهای زمستونی جایگزینش شد
کفش زمستونی و شال و کلاه جدید برای آقای خونه هم خریده شد
خلاصه همه اینا رو گفتم که بگم ببخشید دیر دیر میام
بعضی وقتا اینقدر وقت کم میارم که فقط نتیجه میگریم برم یه گوشه بخوابم!!!
***
محمد حسین تازگی یه اخلاق بدی پیدا کرده
وقتی از مهد میاد شروع میکنه به گریه و نق زدن که فلانی چی داره من ندارم برام باید بخری هیچکس منو دوست نداره و خلاصه زمین و زمان و به هم میدوزه
حالا تصور کنید منم از سر کار اومدم باید فوری نهار و آماده کنم حالاکی حوصله داره سر به سر این آقا بزاره !!!
نمونش دیروز از ساعت دو و نیم تا پنج یک بند میگفت : من کفش چکمه ای میخوام!
بهش میگم مگه تو هفته پیش کفش نگرفتی ؟
میگه اونا که چکمه ای نبود یکتا کفش چکمه ای داره خوش بحالش ...
خلاصه دیگه یه ریز میگه هر جور و از هر راهی میرم که تو هم خیلی چیزها داری که یکتا نداره و هر کسی یه چیزی داره
اما قانع نمی شه انگار اصلا حرفای منو نمی شنوه
من که اصلا کوتاه نمیام نه به خاطر پولش خدا شاهده حاضرم جونمو فداش کنم اصلا من هر چی زور میزنم و کار میکنم واسه همین محمد حسینه اما اگه اینطوری مطیعش باشم دیگه فردا اگه نتونم نیازی ازش رو برطرف کنم میشم بدترین مادر دنیا !
***
نمیدونم چرا این روزها حال و حوصله هیچکس و ندارم
صبح زود بیدار میشم و بعد نماز دیگه خوابم نمیبره
بعد هم سرویس محمد حسین میاد و آقای خونه رو میبره منم بدو تا سر کار!!
ظهر هم بدو که آقای خونه پشت در نمونه
بعد هم نهار و تلویزیون و شام و خواب!
اصلا حوصله بیرون رفتن ندارم یا بهتر بگم جایی واسه رفتن ندارم
باز تابستون خوب بود یه پارکی می رفتیم...
الان تنها سرگرمیم شده درست کردن دفتر گزارش و تمرین شعرای مهد محمد حسین
میخوام یه وام بردارم یه ماشین بخرم
باز با ماشین میشه رفت یه دوری زد میترسم محمد حسین سرما بخوره و باز این مهدشون گیر بده که سرماخورده و نباید ببرمش مهد!!! وگرنه خودم پارک زمستون و خیلی دوست دارم
فکر که میکنم الان بیشتر از حقوقم قسط دارم وای به حالم بعد از برداشتن وام ماشین
هربار که وام برمیدارم میگم دیگه اصلا وام برنمیدارم اما باز...
خدا بخیر کنه...
سلام
البته شوخی کردم واقعاً سخته این همه تنهایی .امیدوارم حضرت دوست در کارتان گشایش دهد و شما و مملی از این همه تنهایی در بیایی. بجای دایی ئامانج مملی نازو ببوس. در پناه حضرت رحمان شاد کام باشید.
با عرض ادب خدمت دوست و خواهر ارجمند ونیک اندیشم؛ منطقه ما هوا سرد شده وچند روزی باران خوبی اومد و زیبائیهای پاییز را دوچندان ساخت ؛پاییزها بیشتر مثه عالمه برزخه ؛ آدم بلا تکلیفه و خودش یک نئشه اندیشه است. بعدظهر تا چشم بهم بزاری هوا تاریک میشه و مدت زمان شبها واقعاً طولانیه و بعداظهرها واقعاً آدم به هیچ کاری نمی رسه ولی خب ماشین خیلی از مشکلات زمانی روز را جبران می کند ؛ فکرتون بد نیست و انشاالله یک ماشین بگیری بیشتر میتونی از طبیعت استفاده کنی. اما واقعاً این شبهای طولانی را سخت است که شما و مملی بتنهایی سپری کنی ؛ من خودم اکثر شبها به خاطر جمع بندی کارهای پروژه ام تا ساعت 3 بامداد بیدارم و حالا حسودیم شد که نوشتی بیشتر وقت شب را به خوابیدن سپری می کنی
ایام به کام
خسته نباشید عزیزم
نه هنوز پیدا نشده
خوب بهونه گیری همیشه هست.غزل منم همینطوریه.
الان محمد توی سنیه که می تونی عادتش بدید به صحبت منطقی.
من همیشه وقتی غزل چیزی می خواد بهش می گم داد و قال نکن و گریه هم نکن.بشینیم با هم صحبت کنیم و معمولا همیشه میتونم توجیهش کنم.غزل سه سال و نیمشه و قطعا محمد بهتر میشه باهاش صحبت کرد.
البته که نباید به همه دستور های بچه توجه کرد که بعدا عادت بدی میشه براش.خصوصا که پسره و به یه سنی برسه زورتون بهش نمیرسه.
ببخشید اگه خیلی نصیحت کردم.فقط تجریه شخصیمو گفتم.
برای خرید ماشین عجله نکنید.اگر هنوز قسط زیاد دارید روی خودتون فشار نیارید چون خود ماشین هم هزینه های جاری زیادی داره.
من که شش ماه بعد از خرید ، عطاشو به لقاش بخشیدم و سریع فروختمش!
ممنون از همه راهنمایی های خوبتون
یک بار با پسرم که هم اسم پسر شماست به خونه فامیل رفتیم و اسباب بازی های دختر خاله اش را دید با حسرت گفت خوش بحالش اینو داره اونو داره من بدبخت بیچاره عروسک ندارم
من هم در جا بهش گفتم راست میگی تو بدبخت بی چاره ماشین پلیس که نداری هلی کوپتر که نداری آدم اهنی که نداری تازه یادش افتاد که چه ها داره الان هم بیست و هفت ساله اش هست بعضی وقت ها بهش یادآوری می کنم و می خندد اما هنوز هم همان اخلاق را داره مثلا دو سال پیش مادرش تعریف کرد که اومده چشمش چپ شده از ناراحتی این چه وضعی است چقدر باید کار کنم تا بتوانم یک ماشین بخرم دارم پیر می شم یک ماشین ندارم
که مادرش بهش می گه من ده میلیون وام دارم برو ماشین بخر البته خرید خدا هم کمکش کرد تقریبا سه میلیون و نیمش هنوز مانده است که نداده است
البته از بچگی همین اخلاق خواستن و زود خواستن را داشت هنوز هم که یک مرد گنده ای شده دارد همان اخلاق را دارد
سلام
ایشالله همه چی درست می شه
پسر منم وقتی از مهد میاد خیلی غر می زنه
خیلی خستم می کنه
چه می شه کرد
به امید خدا شاید ماشین ارزون شد و راحت تر بتونی بخری
خدا بزرگه
سلام
بهای نفس کشیدن تو این دنیا فقط مصیبته ... پس ناراحت نباش و غصه نخور ... این نیز بگذرد ...
امیدوارم بتونی گل پسرتو مجاب کنی ...
زندگیتون مملو از حس خدا ...
التماس دعا
سلام مامان مهربون
فقط میتونم بگم خدا قوت آخه فک میکنم خیلی سخته این همه کارو بتونی از پسش بربیای
امیدوارم همه چیز خیلی زود روبراه بشه
سلام
آرزوی موفقیت برای شما
التماس دعا
سلام مادر جونم .. ما هم قسطای زیادی داریم ولی باز می خوایم وام بگیریم . به نظر من از وام نترس خدا کریمه .. مگه تو این دوره زمونه بدون قسط و وام می شه چیزی خرید ؟
اصلا نترس .. یه ذره قسطا سبک تر شد یه دونه شرایطی بردار از اینا که 6 ماه به 6 ماه قسطشه ..
موفق باشی.. پسر گلتو ببوس
سلام عزیزم به نظرم تو کار درستی میکنی و تصمیم درستی گرفتی
ایشالا یه ماشین بخری که خیالت راحت بشه