ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سلام
پنجشنبه شب کلی مهمون داشتیم
خواهرام، برادرم، دایی ، خاله هام و عموم حدود سی نفر بودند
حسابی شلوغ شده بود
قبل از اومدن مهمونا تخت محمد حسین و مبلا رو جمع کردم بردم انباری تا جا واسه نشستن باشه
خداروشکر مهمونی خوب برگذار شد اما هر وقتی اینطور کلی مهمونی میگیرم تنهایی رو بیشتر احساس می کنم
اما همه چیز خیلی خوب تموم شد
ولی آخر شب حسابی پاهام درد میکرد
محمد حسین امشب خیلی پسر خوبی بود
فقط یکمی موقع افطار گریه میکرد و بهونه میگرفت که با وعده و وعید مادرونه ساکتش کردم تا مهمونا بتونند افطار کنند
امیدوارم خدا ازم قبول کنه
تا بعد...
خدا ایشاالله قبول کند و جاجت قلبی ات را بدهد
من هم خیلی دوست دارم افطاری به خانواده ام بدهم ولی متاسفانه به علت های مختلف از این سعادت محروم هستم
سالهای قبل یک کمک مالی به مسجد می کردم تا در افطاری اونا سهیم باشم که دو سه سال است چون زیاد مسجد نمی توانم بروم به خاطر کارم که آزاد است از این فیض هم محروم شده ام
همیشه می گفتم کاشک اینقدر وضع مالی ام خوب بود که سی شب ماه مبارک را افطاری می دادم
قبول باشه عزیزم التماس دعا
با سلام خدمت یک مادر
امیدوارم حالتون به همراه پسر خوبتون عالی باشه
شرمنده اگه دیر خدمت میرسم....
آرزوی خوشبختی هم برای شما و هم پسر گلتون دارم
موفق و موید باشید
من به روزم.
یه سلام اخمالو!
منم مهمون جدید وبتون شدم اما تحویلم نگرفتین!
الان حالم اینجوریه
ولی باهمه اینها
قبول باشه عزیزم ...
سلام عزیزم
خیلی خوش اومدی عسلم