خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

ببین پسرم

یکم گله دارم

این روزها زیاد از بابا می پرسی

نمی بینی

دارم همه چیز را به تو ترجیح می دهم

نمیبینی زخم دارد قلبم

نمیبینی گریه های بی صدایم را در نماز صبح

نمیبینی؟!

حق داری

ولی

طاقت بیاور

صبر کن

بزرگ می شوی

بابا می شوی

صبر کن...

دوباره سعی می کنم

سلام دوستای گلم

ببخشید پست قبلی کمی تلخ بود

اما تو این چند روز خیلی فکر کردم و به یه چیزی رسیدم

و کاملا درک کردم

که هر چیز خدا حکمتی داره

شاید من به تنهایی زندگی بهتری خواهم داشت

و یا باید یه خودسازی خوب در خودم نهادینه کنم

خوب بگذریم


تو سه پست قبل گفته بودم یه هدفهایی دارم که تا حدود ده درصد موفقیت رو احساس میکنم درسته کمه اما من خسته نمی شم پنج شنبه رفتم یه ترازودیجیتال گرفتم که تغییر رو احساس کنم و تو رفتار با محمد حسین هم دیروز برای خودم و محمد حسین جدول امتیاز درست کردم و چسبوندم به دیوار تا به خودم و محمد حسین امتیاز بدم و برای هر کدوم یه جایزه در نظر گرفتم و قرار شده برنامه قصه گویی و بازی هم شروع شده که عکساشو میزارم...

تو ارتباط با خدا هم دوباره سعیمو میکنم تا بهتر بندگی کنم.

امروز تا سر کار دویدم!!!!!! و خیلی تند راه میرفتم

باید به خودم سخت بگیرم اینطوری فایده نداره شام شب تعطیل شده و میوه و سبزیجات اضافه شده  ،سرخ کردنی و قند و شیرینی هم کاملا ممنوع شده و به جاش از شیرینی های طبیعی مث خرما و عسل استفاده می کنم و سی دی ایروبیک هم گرفتم تو خونه تمرین کنم الان وزنم 65.6 کیلو تا یک ماه دیگه بتونم به 61 برسونم خیلی عالیه

به لطف الهی ماه دیگه پیشرفت بیشتری میکنم

در پناه حق



*اولین روز مهر ماه*