خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

جوانی

امروز مث همیشه دوستم دیر کرده بود رفتم تو آلاچیق دانشگاه نشستم و چون هوا سرد بود یه شیر کاکائو داغ از کافه گرفتم تا با گرماش دستامو گرم کنم... 

همین طور که شیر کاکائو می خوردم اطراف الاچیق رو نگاه می کردم پر بود از شور. دختر و پسرای دانشگاه یه جوری با ذوق با هم دیگه حرف می زدن  . بعضی با خنده های بلند و طولانی و بعضی هم با لبخند های خانمی و ملیح به همدیگه خیره شده بودند بعضی هم خجالتی از زیر عینک های دودی اطراف رو دید می زدند عده ای ام یه جوری نمایان می کردند که بی اعتنا و پر ادعا به همه این احساسات هستند اما تو دلشون بدشون نمی یومد یکی بیاد باهاشون حرف بزنه

 

دلم گرفت من این شور و تجربه نکرده بودم انگار هیچی از جوانی نفهمیده بودم... 

   افسوس بر جوانی و بر زندگانی ام

 

      اندوه زندگانی ام از یاد رفته بود

 

          اندوه من جوانی بر باد رفته بود

 

             دیگر چه سود

 

                                     زندگی بی جوانی ام...  

 

 

اما شادم به همین حسی که دارم مغرورم  به خودم به زندگیم به آرزوهام افتخار می کنم... 

(از تو الاچیق مطلب نزاشته بودیم که گذاشتیم!!!)

خانواده

سلام دوستان (ببخشید دیر کردم)

نمی دونید وقتی نظراتتون رو می خونم چقدر شاد می شم

این که یکی حرفامو گوش کنه بهم انرژی می ده

گفتید از خونوادم بگم

خانوادم تشکیل شده از سه خواهر و یک برادر

که همشون ازدواج کردند خدا رو شکر موفق هستند و فقط خواهر کوچکم خونه است اونم کلاس ۱۳ سالشه و خیلی بچه ست

اونها هم از ناراحتی من دلگیر هستند و با دلداری و فداکاری هاشون حمایتم می کنند اولش به خاطر اینکه به قول معروف سر خونه زندگیم باشم حمایتشون رو نشون نمی دادند اما به مرور زمان وقتی سنگ دلی و بی رحمی شوهرم رو دیدند با من همدردی کردند

ولی حقیقت اینه که خودم هنوز توان اینکه بتونم یه خانواده رو ببینم ندارم

وقتی شوهر خواهرام با بچه هاشون بازی می کنند دلم می گیره

البته کم کم دارم با این قضیه کنار میام

از نظر مالی هم خودم نمی خوام حمایتم کنند

دوست دارم رو پای خودم بایستم و در آینده کسی به سر من و بچم منت نزاره

امروز تو دعای عرفه میخوام ازخدا صبر بخوام فقط صبر(برام دعا کنید)


خستگی

از تکرار هر روزه دلگیرم 
 
نسبت به تخته سیاه و دانشگاه بی حوصلم
 
از نق نق های پسرم واسه دندان در آوردن خستم  
 
از اینکه مث جغدا بیخواب شدم بیزارم 
 
 

 
 
شیشه من...  
شیشه ای می شکند
یک نفر می پرسد
که چرا شیشه شکست
مادر می گوید
شاید این رفع بلاست
یک نفر زمزمه کرد
باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد
شیشه ی پنجره را زود شکست
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست
عابری خنده کنان می آمد
تکه ای ازآن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می گذاشت
اما امشب دیدم
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید
از خودم می پرسم
آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است
دل من سخت شکست اما
هیچ کس هیچ نگفت
و نپرسید چرا!!!! 
 

ابهام

باتوکل برخدا وقدرتی که فرزندم بهم می ده هیچوقت به راهی که دارم میرم شک نکردم اما  یه ابهامی تو وجودمه که بعضی وقتا دلم ازش میگیره 

ابهام اینکه فرزندم فردا می فهمه زندگیمو به پاش گذاشتمو باهام می مونه 

 ابهام اینکه فردا روزی ازم نگیرنش 

ابهام اینکه می تونم همه نیازهاشو برطرف کنم  

 ابهام اینکه می تونم یه جوری باشم که فردا بهم افتخار کنه

ابهام اینکه می شه کاری کنم که کمبود پدر نداشتن رو کمتر احساس کنه 

ابهام اینکه فردا ندانسته منو به خاطر صبر نکردن مواخذه نکنه 

ابهام اینکه فردا کاری که پدرش درحقم کرد و باهام نکنه  

 

ولی همه این ابهامها و خیلی خیالات شیطانی دیگه رو یه نیرو از بین می بره اونم نیروی مادرانه است 

آره من هر کاری از دستم بیاد وبتونم در حق فرزندم می کنم اگر وفادار بود که هیچ وگرنه هم خدا یارو یاورش باشه....

زیبایی چیست؟

این که هر روز با کوبیدن یه اثباب بازی تازه به سرم بیدارم می کنی یعنی زیبایی  

این که هر روز خیلی ساده و بی ادعا بهم لبخند می زنی یعنی زیبایی 

ین که تو دنیا جز تو دلم برای هیچکس پر نمی زنه یعنی زیبایی 

این که هیچوقت از اذیت هات دلخور نمی شم یعنی زیبایی 

ین که وقتی بالای جسد خرابکاری هات می ایستی بی اختیار خندم می گیره یعنی زیبایی 

این که هیچوقت دلم نمی یاد دعوات کنم یعنی زیبایی 

ین که با یه بوسه دلمو از غم ها جدا میکنی یعنی زیبایی 

این که من و هم بابا هم ماما صدام می کنی یعنی زیبایی 

ان که تازگی ها تو بغلم می کنی یعنی زیبایی

این که هر شب تا نیمه شب از سر و کولم بالا میری و حسابی هلاکم می کنی یعنی زیبایی  

ین که هرشب مث جغدا بالای سرت می شینم و خوابیدنت رو نگاه می کنم یعنی زیبایی 

این که هر شب خاطراتم که پر از اسم توست با اشک شوق می نویسم یعنی زیبایی 

این که روزا که میرم دانشگاه تا شب هزاربار دلم هواتو می کنه یعنی زیبایی  

این که شادیهام با تو معنا پیدا می کنه یعنی زیبایی 

 

 

می بینی هر چی تو زندگیم قشنگه با تو زیبایی پیدا می کنه 

قشنگی های زندگیم زیاده بی خیال زشتی ها....