خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

عید مبارک!!!!!!

سلام

فکر کنم خیلی دیره واسه عکس از سفره هفت سین و عید

اما دوست دارم عکس پسر جان  و سفره هفت سین امسال خونمون رو بزارم

پی نوشت: پسر گلم میدونم من هم یه مادرم با همه کم و کاستی هایی که تو ذات هر انسانی ممکنه باشه ولی بدون عاشقانه دوستت دارم و زیبایی سال جدید برای من در کنار تو بودنه و لاغیر .

چقدر دوری؟!

سلام

نمیدونم دیگه کسی اصلا به وبلاگم سر میزنه یا نه

مطمئنا بس که ننوشتم دیگه مخاطبای قبلی هم فراموشم کردند

اما می نویسم

خیلی چیزا عوض شدن تو این مدت

حتی خودم وقتی داشتم یادداشت ها ی قبلی خودم رومیخوندم برام جالب بود انگار اینقدر تو این مدت همه چی عوض شده که با خود قبلیم غریبگی می کردم!

تو این چند سال خیلی تغییرات تو ریتم زندگیمون ، اخلاقیاتمون، مادیات و ... رخ داده

از چاق و تپلی شدن محمد حسین تا لاغر شدن خودم

از خرید آپارتمان و ماشین جدیدو  رفتن به یه محله تازه

از رفتن به کلاس چهارم محمد حسین و مدرسه و شیطنت های همیشگی و ...

از سنگ دل تر شدن من، از حریف نشدن محمد حسین تو بازی و کشتی و ...

خیلی دیگه تغییرات که نوشتنش خیلی زیاد طول می کشه

چیزی که ثابت بوده محل کارم بوده که کماکان همون محل سابق کار می کنم

این هم عکس پسر جان من