خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

جغد

همه جا تاریکه

پسرم خوابیده

من مث جغدا بیدارم

امشب اصلا خوابم نمی یاد

شب از نیمه گذشته

گوسفندا تموم شدن

ولی خوابم نبرد... 

 

 

 

دلم گرفته است

 

به ایوان می روم و انگشتانم را

 

بر پوست کشیده ی شب می کشم

 

چراغ های رابطه تاریکند...  

 

 

دنبال یه کسی گشتم که حرفامو گوش کنه

دلم غصه داره

انگار یه هم صحبت خوبی پیدا نمیشه

وای یعنی امشب

یه آدم پیدا نمی شه...

               شاید خدا بخواد حرف هامو گوش کنه...    

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ http://rain202.blogfa.com

از اینکه تونستم کمی تبسم بر لبانت جاری کنم خوشحالم ،بی ریا بگم از خوشحالیت خوشحالم. آپ قشنگی بود ،هر وقت دلت گرفت خبرم کن شاید مرهمی بر دلتنگیهایت باشم.بیشتر به ما سر بزن.

مهرداد شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 ب.ظ http://nasle-sookhteh.blogsky.com

امیدوارم که حالتون خوب باشه

مهدی شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 ب.ظ http://rain202.blogfa.com

سلام کجایید پس شما ؟آپ کردم ؛منتظر منتظرم....

مهدی دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بری

آوا یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:05 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد