خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

ستاره چیدن!!!

امشب بی اختیار یاد یه خاطره تلخ افتادم

دلم نمی خواد منطقی باشم

دلم می خواد حسود و بد جنس باشم



 


وقتی سرت را بالا می گیری

توی آسمون شب

نگاهت به جای دیدن ماه به طرف ستاره ها کشیده می شود

هزاران هزار ستاره

کدامین ستاره به تو چشمک می زند

ستاره ی کم نور یا ستاره ای پر فروغ

دنبال ستاره ای باش که چشمکش تنها برای توست

و تنها برای تو نور می تابد

از چشمک های ممتد و پیاپی ستاره های بزرگ و نورانی بپرهیز

آن ستاره

به همه می نگرد

و همه به آن می نگرند...


نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام مادر خوب
تو همون ستاره ی پر نوری باید بشی که همه اون و ببینن ولی تو فقط به یکی نگاه کنی
مرسی از متن قشنگی نوشتی

مهدی سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:08 ب.ظ http://rain202.blogfa.com

سلام این بدبینی باعث میشه تو زندگی عذاب بکشی از خودت دورش کن،خودت رها و آزاد کن.

آوا یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:07 ب.ظ

این یکی بمن میگ گم شو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد