خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

بد حال...

دیشب تب داشت 

و مدام به خودش می پیچید 

مسموم شده بود 

 

هر چی دارو گیاهی بود به خوردش دادم 

خیلی بد موقع بود 

ترسیدم از خونه بیام بیرون و ببرمش دکتر 

 

فقط صبر کردم و دعا 

تا صبح کنار تختش بیدار بودم 

سر کار چرت می زنم 

اول صبح یه گیج بازی هم در آوردم 

که خودم سریع رفع و روجوش کردم 

خدا بخیر بگذرونه تا آخر وقت...  

 

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 ق.ظ

مسمومیت را دست کم نباید گرفت خدا به خیر کرد
ولی اگه من جای شما بودم حداقل یک آژانس می گرفتم و او را به نزدیکترین درمانگاه می بردم
خدا شما و فرزندتون را حفظ کنه

دیدم زیاد حالش بد نبود واسه همین نبردمش
خیلی پیش اومده که با آزانس بردمش
اما دیشب فقط دل درد داشت
وبعد از خورد داروهای گیاهی که بهش دادم بهتر شد

مهدی دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ق.ظ

سلام حال این پسر عزیز مامانی چطوره الان؟

بهزاد دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ http://لقشغقشهدذخص.حثقسهشدذمخل.هق

سلام دوست من.
ممنون از حضورت.
و ممنون که نظر قشنگتو برام گذاشتی [گل]
.
آپم. (ده دلیل برای اثبات مفید بودن بازی های کامپیوتری)
خوشحال می شم بازم سر بزنی [لبخند][گل]

ئامانج دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ب.ظ http://amanj1391.mihanblog.com

با سلام
با عرض ادب و ارادت خدمت مادر فداکار؛ اول از هرچیز امیدوارم که حال حسین هر چه زوترمساعد شود؛ و بعد یک پیشنهاد ؛ با این همه مهربانی که خداوند در وجود شما به ودیعه نهاده ؛ بنظر این بنده اسم خاطرات مادر فداکار برازنده وبلاگ شماست؛ شما تنها یک مادر نیستی و خیلی فراتر از آنی؛ امیدوارم خدا بهتون صبر و توانایی لازم عطا نماید تا شیرمردی را در آینده نه چندان دور به عرصه وجود برسانید؛ در بعضی از پست های شما خونده ام که جای پدر در زندگی حسین آقای گل خالیه اما بدانید من با بچه هایی در مقطع ابتدایی برخورد داشته ام که از اینکه پیش دوستانشان بگویند پدر دارند؛خجالت میکشیدند؛ پس بدانید که در پناه خدا و مادری فداکار چون شما محمد حسین عزیز هیچ وقت کمبود پدر را احساس نخواهد کرداگر چه در این سنی که ایشان زندگی میکنند اسم پدر یک فاکتور اصلیه اما گذشت زمان همه چیز را حل میکند؛ چون آینده مبهم است و کسی نمیداند به یقین بگوید چه پیش میاید اما من مطمئن هستم تا زمانی که شما اینچنین استوار پشت سر فرزند دلبندتون را گرفته اید؛ روز به روز بیشتر میتوانید جای خالی پدر را برایش پر کنید. در ضمن خیلی خوشحال شدم که به وبلاگ بنده سر زدی و اگر اجازه داشته باشم خیلی دوست دارم که وب شما را لینک کنم.
ایام به کام

من در برابر محمد حسین مسئول هستم
پس هر کاری میکنم جزء وظایف منه

محبوبه سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:47 ق.ظ http://mzm70.blogsky.com

سلام الان حالش بهتره؟؟؟؟؟

آره خدا رو شکر بهتره

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام
با عرض ادب وارادت خدمت خواهر ارجمندم مادر فداکار؛ بی شک آنچه را شما فکر میکنید درست و بی خدشه میباشد؛ مسئولیت را میتوان بوضوح در نوشته هاتون حس کرد؛ ای کاش همه ما این مسئول بودن را همچو شما احساس میکردیم؛ ما در قران کریم داریم که همه ما در برابر هم مسئولیم وچه با شکوه این بار مسئولیت را چون شیرزنی مثال زدنی بردوش میکشی؛ خدا را شکر که دیدم در جواب محبوبه نوشته ای که گل پسر مادر ؛ حالش خوبتره و حتماً بنده هم به سهم خود دعا میکنم ؛ محمد حسین عزیز زودتر سلامتیش را به دست بیاره؛ خب ی سوال در باره لینک کردنتون پرسیده بودم که ظاهراً دوست نداشته ای جواب بدهید مسئله ایی نیست بنده حتماً همیشه به شما سر میزنم ؛ ایحال امیدوارم این ایثار شما ثمره ایی به وسعت جهان بهمراه داشته باشد و انشاالله کارشناسی ارشدتون را یک روز در این وب جشن بگیریم. برای شما و محمد حسین آرزوی بهترینها را دارم ؛ در پناه خدا باشید.
ایام به کام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد