خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

سلام

خوبین

به یادتون هستم اما واقعاً درگیر کار و درس و خونه و ...

تصمیم گرفتم آی دی خودم رو تو اینستا اینجا بزارم تا بتونم اونجا کنارتون باشم

دلم براتون تنگ میشه خوب

maryam.ghorishy.law
این آی دی من تو اینستاگرام هست .
ان شالله تو این روزا تو سلامتی کامل باشید

در پناه خدا


عید مبارک!!!!!!

سلام

فکر کنم خیلی دیره واسه عکس از سفره هفت سین و عید

اما دوست دارم عکس پسر جان  و سفره هفت سین امسال خونمون رو بزارم

پی نوشت: پسر گلم میدونم من هم یه مادرم با همه کم و کاستی هایی که تو ذات هر انسانی ممکنه باشه ولی بدون عاشقانه دوستت دارم و زیبایی سال جدید برای من در کنار تو بودنه و لاغیر .

چقدر دوری؟!

سلام

نمیدونم دیگه کسی اصلا به وبلاگم سر میزنه یا نه

مطمئنا بس که ننوشتم دیگه مخاطبای قبلی هم فراموشم کردند

اما می نویسم

خیلی چیزا عوض شدن تو این مدت

حتی خودم وقتی داشتم یادداشت ها ی قبلی خودم رومیخوندم برام جالب بود انگار اینقدر تو این مدت همه چی عوض شده که با خود قبلیم غریبگی می کردم!

تو این چند سال خیلی تغییرات تو ریتم زندگیمون ، اخلاقیاتمون، مادیات و ... رخ داده

از چاق و تپلی شدن محمد حسین تا لاغر شدن خودم

از خرید آپارتمان و ماشین جدیدو  رفتن به یه محله تازه

از رفتن به کلاس چهارم محمد حسین و مدرسه و شیطنت های همیشگی و ...

از سنگ دل تر شدن من، از حریف نشدن محمد حسین تو بازی و کشتی و ...

خیلی دیگه تغییرات که نوشتنش خیلی زیاد طول می کشه

چیزی که ثابت بوده محل کارم بوده که کماکان همون محل سابق کار می کنم

این هم عکس پسر جان من


آغاز سال 1396

سلام سال نوتون مبارک

امیدوارم سال 1396 از آغاز تا به انتها سرشار از اوقات خیر و پر از خوشحالی و خنده براتون باشه

امسال برای اولین بار با ماشین خودم همراه پسرم به مسافرت رفتیم

بیست و هشتم حرکت کردیم به سمت مشهد و یک روز شاندیز یک روز هم موجهای خروشان و روز آخر هم که ساعت تحویل بود در حرم مطهر امام رضا بودیم

جای همتون خالی خیلی لحظات معنوی و پر شوری بود

وقتی بیست و هشتم میخواستیم حرکت کنیم پدرم عیدی محمدحسین رو که دو تا تراول پنجاه تومانی بود بهش داد اونم گذاشت تو کیفش فرداش مشهد داد بهم گفت "مامان من بلد نیستم چیزای زنونه !! بخرم خودت برو واسه خودت یه چیزی بخر "

دو دقیقه بعدش گفت "مامان پنجاه تومانش برا روز مادره پنجاه تومانش برای عیدی من به توئه همشو خرج نکنی  "

امسال اولین سالیه که دارم هدیه روز مادر می گیرم ازت ممنوووووووووووونم پسرم

تا بعد...



کشاورزی روز سیزده به در من و پسرم