خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

خاطرات یک مادر

شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــــــی / آن را که نیست عالم غم،نیست عالمی

اولین تحول

سلام 

نمیدونم باید از عملکردم راضی باشم یا نه اما تو دلم خیلی احساس موفقیت نمیکنم 

خدا رو شکر نمازهامو اول وقت خوندم بغیر از دو سه مورد. 

با محمد حسین هم سعی کردم ارتباطمو بهتر کنم 

ده روز هم روزه گرفتم اما هنوز ترازو نگرفتم ببینم چقدر کم کردم!!! 

سکوت هم چند روزی عمل شد اما بعدش نه که باید دوباره روش کار کنم 

امیدوارم تو این ۱۵ روزی که باقیمونده به یه نتیجه خوبی برسم 

برام دعا کنید....  

 

عکس پسری بعد از رفتن به آرایشگاه در پارک

 

 

 

اولین اهداف

سلام دوستای خوبم

من چندتا هدف دارم که باید تا یک ماه آینده بهشون برسم

البته برای رضایت خودم یه درصدی تعیین کردم که اگه به اون برسم از خودم راضیم و ادامه این راه تا ماه های بعدی ادامه داره

اولین هدفم توکل به خدا و نماز اول وقته درسته که من خدا رو قبول دارم ولی عنایتی که به من داره رو نادیده گرفتم که باید این کار در من نهادینه نشه و از یه جایی جلوشو بگیرم.

دومین هدفم اصلاح ارتباطم با محمد حسینه که همیشه خودمو توجیه کردم که من از صبح سر کارم و با هزار نفر سر و کله میزنم پس هر جور با پسرم رفتار کنم حق دارم! اصلا دیگه نمیخوام .... که در اولین قدم ریشه ها و اصول ارتباطی با فرزندان دکتر فرهنگ رو گوش کردم و میخوام بهشون عمل کنم

سومین هدفم سکوته که از امروز روزه سکوت رو میخوام تمرین کنم البته چون من کارمند هستم این کار تا حدی غیر ممکنه اما میتونم از صد درصد به ده درصد برسونمش که! و حتی تماسهای صوتیمو قطع کردم. فقط حرفهای فوق العاده واجب و ضروری..

و چهارمین هدفم کاهش چهار کیلو وزن در طی یک ماه آینده که امروز روز چهارمه که دارم روزه میگیرم من اخلاقم اینه که نمیتونم چیزی جلوم باشه و نخورم یعنی میلم بکشه تا تهشو در نیارم ول کن نیستم که تنها چیزی که مانعم میشه فقط روزست . هر چند چاق نیستم اما طبق تناسب قد و وزنم حدود هفت تا هشت کیلو اضافه وزن دارم که همونم نباید باشه.

و در آخر پنجمین هدفم انجام کارهای دریافت وام جاویدانه که امروز رفتم برای میانگین حساب تا خدا چی بخواد

تو سه دوره ده روزه میام و نتیجه کارمو میگم دعا کنید تو رسیدن به اهدافم ثابت قدم باشم راستشو بخواین خجالت آوره که این اولین باره که تو زندگیم اهدافم و تعیین کردم و میخوام تو یه بازه زمانی بهشون برسم برام مهم نیست که صد در صد بهشون برسم برام مهم اینه که از امروز یه اهدافی دارم که برا رسیدن به اونها تلاش میکنم و البته از اولین مورد تا پنجمین مورد ترتیبش باید رعایت بشه و اولی نسبت به دومی اولویت داره و تا آخر.

در پناه حق



محمد حسین در سفر به طبس



عذاداری امسال...

سلام دوستای گلم

امیدوارم که عذاداری هاتون مقبول درگاه حق واقع شده باشه و ما رو هم فراموش نکرده باشید.

اینم چند تا عکس از پسری تو مراسم عذاداری امام حسین (ع) و بعد هم هنر نمایی مامانی رو عکسای پسری

خدایی خیلی خوش تیپه حتی تو لباس عربی






دل تنگ پسری


سلام دوستای گلم

بعد از کلی خستگی بالاخره جابه جا شدم

از وقتی رفتم خونه جدید حسابی روحیم عوض شده

از تنهایی در اومدم

هر روز میرم خونه مامان جونی و کلی خوش گذرونی های دیگه

پسری هم خیلی خوشحاله

****

امروز صبح ساعت پنج و ربع مامانی زنگ زد!

من در حال خواب وبیداری جواب دادم...

میخواستند برن روستا گفت لباس گرم برای محمد بردار تا محمدم ببریم

هم خوشحال شدم هم ناراحت

آخه محمد حسین با همه شلوغ بازی هاش و دردسرهاش ...

                                                           ..........دلم براش تنگ میشه ............

تا شنبه هم نمیان!!!!

خلاصه صبح بردمش خونه مامانم وسط خیابون رسیدم که یادم اومد واسش خوراکی نزاشتم

رفتم سوپر کلی شیر و آب میوه و پفک و ... خریدم دوباره برگشتم خونه مامانم و یه ماچ آبدار از پسری خوردم

به من میگه: مامانی مواظب خودت باش برگشتم نبینم خودتو زخمی کرده باشی!!!

من: !!!

شلوغ پلوغ...

سلام دوستای خوبم

غیبتم خیلی طولانی شد اما من بی تقصیرم

تو این مدت اینقدر اتفاقات جور وا جور افتاده که نگو

که مهمترین عنوان هاش به شرح ذیله!!!

اول اینکه یه خاستگار برام اومد که همه به جز من بسیار مصر بودن که خیلی مورد خوبیه از من پنج سال بزرگتر بود طلا فروش و بسیار پولدار ! اما من با اولین شرطش حتی بهش فکرم نکردم... شرطش این بود که محمد حسین هفته ای دو روز فقط با ما باشه و بقیه هفته رو پیش مادرم باشه... مگه بچم آدم نیست که مث گوشت قربانی این طرف و اون طرف باشه حالا بقیه هم استدلال های خودشون رو داشتند مث اینکه بچه بدردت نمیخوره! فردا ولت می کنه میره تنها میشی! بفکر خودت باش! بعدا ممکنه خود پسره دلش رحم بیاد بگه با شما زندگی کنه!... که همه این استدلالها از نظر من فقط حرف مفته من بیام زندگی خودمو بچمو سر یه احتمال پوچ بنا کنم بچم پدر نداره از داشتن مادر هم محرومش کنم هر کی منو بخواد باید بچه گلمم بخواد اصلا خیلیم دلش بخواد همچین پسر جیگری داشته باشه گور باباش

دوم اینکه آپارتمان خودمو دادم به اجاره و رفتم دیوار به دیوار خونه مامانم یه خونه اجاره کردم تا هم خونه بزرگتری داشته باشیم هم پسری روحیش عوض بشه خودمم بعد از چهار سال زندگی تو آپارتمان هفتاد متری یه مدت تو خونه صد و پنجاه متری یه نفس راحت بکشم آخ بدم میاد از خونه کوچیک

سوم که از همه مهمتره اثاث کشی دیشب اثاث ها رو منتقل کردیم به خونه جدید همه رو وسط سالن گذاشتیم بقدری کمر و پشتم درد میکنه که نگو یکی نیست بگه آبت کم بود نونت کم رود این کارات چیه ساعت دوازده شب تموم شد حالا کی دل داره بره اون همه اثباب و بچینه خودمم فکر نمیکردم اینقدر وسیله داشته باشم!!!

خلاصه حسابی شلوغ پلوغه این روزا اما بهتر از نشستن و غصه خوردنه یه کاری کردم که تا چند ماه دیگم فکرم به هیچ سمت منفی نمیره!!!!!!!

تا بعد